توقع
چهارشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۲۱ ب.ظ
میخوام یه توصیه دوستانه و برادرانه بهتون بکنم . چیزی که میخوام بگم چکیده ی تجربه های تلخ و مختلف زندگیمه . تجربه هایی که ساده بدست نیومده و خیلی وقت ها بهم ضربه زده و منو اذیت کرده ! شاید من بارها و بارها از این سوراخ گزیده شدم که این دلیل بر مومن نبودنمه !!
حالا این همه صغرا و کبرا چیدم که مهمی حرف رو برسونم ، نمیدونم موفق شدم یا نه ولی نمیخوام بیشتر از این کشش بدم !
هیچ وقت توقع تون رو از یه چیز یا یه فرد خیلی بالا نبرید !! همین ...
این همینی که گفتم کم همین نیست ها !! خیلی همینه !!
برا حرفم هم دلیل دارم . هم منطقی و هم تجربی ! منطقیش اینه که اگه اون چیز یا اون فرد ظرفیت اون همه بالا رفتن رو نداشته باشه وقتی بخواد بیاد پایین ، پایین نمیاد که ... با مخ میخوره زمین !! انوقت هم شما آبلمو میشید هم اون ، البته شما بیشتر!
تجربیش هم که تا دلتون بخواد هست کدومش رو بگم !! دمه دستی ترینش همین دوشنبه ای که گذشت بود . به قول معروف چیزیده شد به حالمون رفت !! کلی فکر و خیال که آقا این دوشنبه خیلی قراره خوش بگذره و خفن ترین روز ساله و کلی بخور بخور و .... البته همه ی این اتفاق ها افتاد ولی به طور معکوس! از همون اولش هم ضدحال شروع شد ... بنده گلاب به روتون دوبار متحول شدم (بالا آوردم!) و ضعف کردم و نای راه رفتن نداشتم !
نمیدونم چجوری ولی به زور جنازه ی مبارک رو به خونه رسوندم و در تب n درجه کپه ی مرگم رو گذاشتم و با تب n2 درجه از خواب بیدار شدم و با کلی خود درمانی های مادر گرامی یه جورایی تونستم سرم رو از بالشت بلند کنم !
رفتیم دکتر کمتر از 1 دقیقه شرح حالم رو برا دکتر توضیح دادم و نوشتن نسخه بیشتر از 7-8 دقیقه طول کشید! البته بعدا دلیل طول کشیدنش رو از حجم کیسه ی داروها فهمیدم ! دکتره بنده خدا تو قاموس لغاتش چیزی به نام قرص نبود بلکه فقط و فقط سوزن!! جنابشون یه سرم ، دو تا پنی سیلین که جاشون هنوز درد داره !! و سه تا آمپول تقویتی دادند!! یادتونه موش و گربه یه قسمتش گربه آبکش شده بود و آب میخورد ... بعله!!
طولانی شد دیگه !! خلاصه اش این که اول به ظرفیت خودتون نگاه کنید، بعد به ظرفیت اون چیز یا فرد بعدش توقع تون رو متناسبا بالا ببرید خواهشا!!
۹۲/۰۷/۰۳