حیات قلب

حیات قلب در گریه است ... شهید آوینی

حیات قلب

حیات قلب در گریه است ... شهید آوینی

حیات قلب

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

سلام ...
اینجا همه چی مینویسم تا یه ذره ذهنم رو آروم کنم ...
نظر هم یادتون نره بدید!!! ممنون میشم ...

آخرین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

دیشب خیلی خوب بود ...
تجربه اول ماه رمضون امسال بود ...
اولش خیلی شکه شدم !! باور نمیکردم اون موقع شب این همه خانواده تو خیابون نشسته باشن ...
فکر میکردم بیشتر جوان ها میرن مخصوصا پسر ها چون براشون خیلی راحته ولی دیشب کلا نظرم عوض شد !
خیلی ناراحت شده بودم ...
آخه من تو این ماه رمضون تا حالا نرفته بودم اما اون همه جمعیت هرشب میومدن و میرفتن !!
احساس حقارت میکردم واقعا ...
به این فکر میکردم که من با این همه ادعا کجام و مردمی که عادی تصورشون میکردم کجا ؟! 
چقد از اونا عقب بودم ...
بعد همه ی این فکر ها حرفهای خوبی هم شنیدم . 
حرفهایی که تلنگر جالبی بود برای منی که تو این روزمره گی های دنیا غرق بودم !!
حرف ها در مورد مرگ بود ... در مورد خونه ی ابدی آدم .


خیلی وقت بود بهش فکر نکرده بودم ولی بعد این حرفها دیدم چقد نزدیکه و من ازش بی خبر بودم ...
چیزی که بیشتر من رو تکون داد این یه جمله بود : (( ایشالا شب قدر امسال رو ببینیم !! ))
بهش فکر کنید ...  
من اصن بهش فکر نمیکردم که ممکنه شب قدر امسال رو نبینم !!
به خاطر همه این حرف ها و فکر ها بود که میگم دیشب شب خوبی بود ...
باید تو گذر سریع زندگی یه جاهایی ترمز بزنیم و یه گوشه ای خلوت بریم تو فکر !! بد نیست ...

پ ن :  این شعر رو هم دیشب شنیدم ، منو یه ذره امیدوار کرد : 
من دلم گرم حسین است ، مرا میبخشی
به گل فاطمه محتاج شفاعت هستم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۲ ، ۱۸:۵۳
سید مرتضی

خیلی خوب میشد آدم ها تو زندگیشون یه دکمه ریست داشتن !!


اصن تا حالا بهش فکر کردید ؟؟
اصن مگه میشه آدم بود و بهش فکر نکرد ؟؟
کاربرد ریست که میدونید چیه ... تو کامپیوتر وقتایی که همه چی هنگ میکنه و قفل میشه یا وقتایی که یه گندایی میزنیم و نمی تونیم جمعش کنیم سریع دکمه ریست رو فشار میدیم !!!
کاش یه همچین دکمه ای هم برا آدم تعبیه میشد ...
برا زندگیش ... 
تا هر وقت گند زد یا زندگیش هنگ کرده بود ، اونو فشار بده !!


با این تفاسیر حتما به این دکمه فکر کردید ...
خیلی وقته دارم دنبالش میگردم ولی هنوز پیداش نکردم ...
آخه زندگیم هنگ کرده !! 
خیلی وقتا خواستم که هر چی اتفاق افتاده خواب بوده باشه یا اصن پاک شه از ذهنم ...
سخته ها ولی برآیند که بگیری ...
 می ارزه !
آدم بودن هم بد دردیه !!

پ ن : گوش بدید ضرر نداره ، یکی از یکی قشنگ تره البته به نظر من !

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۲ ، ۱۸:۳۶
سید مرتضی

خیلی وقته چیزی ننوشته بودم ...
راستش دست و دلم به نوشتن نمیره چون ذهنم آشفته است !!
خل و چلم دیگه :)
نمیدونم تا حالا چند بار دلتون میخواسته گریه کنید و نشده .... خدا نصیبتون نکنه !!
 اینجاست که آدم باس به خودش بگه مرد که گریه نمیکنه !!! خجالت بکش خرس گنده ...
خداروشکر ....
جدا خداروشکر یه راه فرار هایی برای این مرد که خرس گنده شده وجود داره !!
خداروشکر ماه رمضون اومد ...
شب های ماه رمضون یکی از اون راه دررو هاست ... مخصوصا در مجلس حاج آقا منصور !!
البته من که این کاره نیستم ولی مثل اینکه امسال مجبورم این کاره بشم !! 
پس بازم خداروشکر ...
راستی یه چیز دیگه یادم رفت بگم ...
خداروشکر حسین (ع) رو داریم !!! بهترین راه فراره ...
میگید نه پس گوش کنید ....(غرِیـــــــــــــــبانه)
پ ن : روزه گرفتن تو این روز ها خیلی سخته پس دعاتون هم مستجاب تر ... من رو یادتون نره هاااا
پ ن : راستی اگه اون بالایی رو گوش کردید و حالی بهتون دست داد باز هم محتاجیم به ....


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۲ ، ۲۳:۱۸
سید مرتضی

بدون هیچ مقدمه ای شروع میکنم ...

وقتی دوباره اتفاقات و رفتارهای اخیر رو تو ذهنم مرور میکنم باز هم به یک جواب ثابت میرسم ....چرا؟؟ مگه من چیکار کردم؟؟!!
بدبختی اینجاست که جواب سوالم هم خودش سواله و این دور هی تو سرم میچرخه و میچرخه و ....
حالا اگه بخوام یه ذره مقدمه بگم خلاصه اش این میشه که تو یه هفته چند تا رفتار بد دیدم
یکیش از طرف یه رفیق و همدم یک ساله بود که هنوز هم باور کردنش برام سخته ...
یکی دیگه هم از طرف دو تا همکار و نیمچه دوست بود که با بهونه های مختلف بنده رو اساسی پیچوندن!!!
نمیدونم شما هم مثل من اید یا نه ولی اگر کسی رک و رو راست بیاد بهم بگه میخوام برم جایی دیگه کار کنم یا دوست ندارم باهات کار کنم خیلی   بهتره تا برگرده بگه کار دارم ، خسته ام ، وقت نمیکنم و ....
اونوقت بعد دو روز ببینی رفته جایی دیگه !!!
رفتنش اصلا برام خیالی نیست ولی نوع رفتش چرا ... برام هضم نمیشه در مقابل کدوم رفتار بدم این کار رو کرده !!
خوب حق دارید تو نگاه اول بگید چقدر آدم کم ظرفیتی هستم ولی انصاف داشته باشید ...
مورد اول که هیچ ربطی به ظرفیت نداره چون تو اون یه سال پیر شدم البته با خیال خوش!!!
دومیش هم شاید از سادگی امه ...چون جوری رفتار کردن ...جوری حرف زدن که انگار با هم رفیق دیرینه ایم ...
ولی تاوان رفتار صادقانه و سادگی اینه ؟؟
خلاصه بعد کلی کلنجار رفتن با این واژه ها تنها نتیجه گیریم این بود که آدم ها قابل شناخت نیستن !!! نه از رفتار و نه از گفتار
اونم حتی بعد یکسال چه برسه حالا به یه همکاریه ساده ...
مثل اینکه مشکل بزرگتر شد .... اگه آدم ها رو نه میشه از رفتارشون شناخت و نه ار حرفاشون پس ملاک شناختن چیه؟؟
پ ن : این فکرها داشت تو این چند روزه اذیتم میکرد گفتم بنویسم شاید یه ذره سبک بشم ... شرمنده طولانی بود


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۲ ، ۲۰:۳۹
سید مرتضی

سلام
پارسال همین شب بود که تصمیم گرفتم حرفای دلم رو تو یه وبلاگ بنویسم ...
تجربه ی جالبی بود ولی خوب تمومش کردم!!
اینجا رو میگم : درد دلهای من با خدا
تصمیم گرفتم یه بار دیگه نوشتن رو شروع کنم ولی با یه شکل دیگه ...
امیدوارم خوب از آب در بیاد ...

پ ن : گوش کنید ....(آهنگ)


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۲ ، ۲۳:۱۸
سید مرتضی